سادگی الفاظ
از آفتهای دعا تکلفورزی و الفاظپردازی در دعاهاست. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مسلمانان را از پرداختن به سجعگویی و انتخاب الفاظ درشت و ثقیل در دعا بر حذر داشته[1] فرمودند: «کافی است که هر یک از شما بگوید: “بار خدایا! بهشت را و هر آن گفتار و کرداری را که بدان نزدیک میگرداند، از تو درخواست میکنم و از آتش و هر آن گفتار و کرداری که موجب نزدیک شدن به آن میشود، به تو پناه میبرم”.»[2]
بررسی دعاهایی که از پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و نیز اهل بیت گرامیاش به ما رسیده، نشان میدهد که این دعاها در عین حال که از حیث محتوا، دارای بلندترین مفاهیم معرفتی هستند از نظر سادگی و روانی الفاظ نیز، غالبا در شمار روانترین و سادهترین دعاها به شمار میروند.
حال دعا
از دیگر مواردی که در احادیث و روایات پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بعنوان جزئی از آداب دعا نام برده شده است، حال دعا است. قرآن مجید میفرماید: خاندان زکریّای پیغمبر با چنین حالتی خدا را میخواندند: «اِنَّهُم کانُوا یُسارِعُونَ فی الْخَیْراتِ وَ یَدْعُو نَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ کانُوا لَنا خاشِعینَ؛ [3]
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مسلمانان را به غنیمت دانستن این فرصتها سفارش میکردند و میفرمودند: «برای هیچ کس در دعایی گشوده نشد، مگر آن که خداوند، در اجابتی را هم در آن دعا برایش گشوده است. پس هر گاه برای یکی از شما در دعایی باز شد، (حال دعا برای دعا کننده پدید آمد) در دعا کردن بکوشد؛ چرا که خداوند عزوجل خسته نمیشود تا آن که شما خسته شوید.» [4]از جمله این حالتها و فرصتهایی که به فرموده پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باید مغتنم شمرده شود، هنگام رقت قلب است. ایشان فرمودند: «اغتنموا الدعاء عند الرقة فانها رحمة؛ دعا هنگام رقت قلب را غنیمت بدانید که رقت قلب سبب رحمت است.» [5]
تذلل به درگاه الهی
از جمله اموری که در سیره و کلام نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بدان پرداخته شده و از آن به عنوان یکی از آداب دعا یاد شده، فروتنی و تذلل بردن به درگاه احدیت است. خاکساری و فروتنی سائلان درگاه الهی، در احادیث رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مصادیقی دارد که در این بخش به مواردی از آن اشاره میشود:
بلند کردن دستها
از سفارشات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به اصحاب و یاران خود، بلند کردن دستها در موقع دعاست. ایشان بلند کردن دستها به هنگام دعا را فروتنی و تذلل به درگاه الهی بر شمردند. (پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: بلند کردن دستها (به هنگام دعا)، از همان خاکساریای است که خداوند عزوجل فرموده است: “ولی نسبت به پروردگارشان خاکساری نکردند و به زاری درنیامدند.”[6]
میفرمودند: « پروردگار شما با حیا و بزرگوار است. او حیا میکند از این که کسی دستهای خود را به سوی او بلند کند و او آنها را خالی و نا امید باز گرداند.» [7]
گریستن
تضرع و زاری به درگاه الهی نیز از دیگر مصادیق تذلل و خاکساری به درگاه الهی به هنگام دعا به شمار میرود. در احادیث و روایاتی که از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به دست ما رسیده است از گریستن بنده از ترس خدا، به عنوان “کلید رحمت و نشانه پذیرش و در استجابت (دعا)” یاد شده است. [8] رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خود نیز به هنگام دعا و درخواست از خداوند بسیار میگریست .[9]
از امام صادق (علیهالسّلام) روایت شده که «پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در شب نوبتی ام سلمه، در خانه او بود. ام سلمه متوجه شد که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در بستر نیست و از اینرو، بنا به خصلت زنانه، دچار شک و بددلی شد. پس برخاست و در اطراف خانه، به جستجوی ایشان پرداخت. ناگاه، دید که پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در گوشهای از اتاق، ایستاده و دست هایش را به طرف آسمان برداشته است و گریه میکند و میگوید: ” بار خدایا! خوبیهایی را که ارزانیام داشتهای، هرگز از من باز مگیر… بار خدایا! هرگز مرا (به اندازه) چشم بر هم زدنی، به خودم وا مگذار”.
ام سلمه برگشت و شروع به گریستن کرد، تا جایی که از صدای گریه او، پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برگشت و به او فرمود: ” ای ام سلمه! چرا گریه میکنی؟ “.
عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت، ای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ! چرا گریه نکنم، در حالی که شما با آن مقامی که نزد خدا داری و خداوند، همه گناهان قبل و بعد تو را آمرزیده است (این گونهای)…؟ !
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: ” ای ام سلمه! چه چیز مرا در امان میدارد؟ خداوند، یونس بن متی را یک چشم برهم زدن، به خودش واگذاشت و در نتیجه، آن شد که شد”.»[10]
آهستگی صدا
از دیگر آدابی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مسلمانان را بدان سفارش میفرمود پایین آوردن صدا به وقت دعاست. ایشان بلند کردن صدا در دعا را از جمله اموری دانستند که خداوند آن را خوش ندارد،[11] میفرمود: «اربعوا علی انفسکم. انکم لا تدعون اصم و لا غائبا. انکم تدعون سمیعا قریبا، و هو معکم؛ صدایتان را پایین بیاورید؛ چرا که شما ناشنوایی یا غایبی را صدا نمیزنید؛ بلکه شنوای نزدیکی را صدا میزنید که همواره با شماست.»[12]
قاطعیت و پافشاری در دعا
قاطعیت در دعا نیز از دیگر آداب دعا از سوی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر شمرده شده است. حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از مسلمانان میخواستند که اگر خواهان اجابت دعایشان از سوی خداوندند، دعای خود را با لفظی قاطعانه از خدا بخواهند میفرمودند: «هر گاه یکی از شما دعا کرد، در دعا قاطع باشد و نگوید: خدایا! اگر میخواهی، بده؛ چرا که خداوند، وادار کنندهای ندارد».[13]
ایشان هم چنین اصرار و سماجت کردن در دعا را نیز از دیگر آداب دعا بر شمردند و سماجت کنندگان در دعا را، محبوب خداوند، بیان کردند، و فرمودند: «”خداوند رحمت کند بندهای را که از خداوند عزوجل حاجتی بخواهد و در دعایش پافشاری ورزد؛ خواه دعایش مستجاب شود، خواه نشود” سپس این آیه را تلاوت کرد: ” پروردگارم را میخوانم. امیدوارم که در خواندن پروردگارم، محروم نباشم».[14]
بلند همتی در دعا
بلند همتی و داشتن طبعی منیع در دعا نیز از دیگر آدابی است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در برخی از احادیث و روایات خود بدان پرداختهاند. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به اصحاب و یاران خود سفارش میفرمود: از خدا بخواهید و (در این خواستن از خداوند) فراوان و بزرگ بخواهید؛ چرا که هیچ چیز برای او سنگین نیست.[15]
در روایتی بلند، از امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) آمده: «عادت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر این بود که هر گاه چیزی از او خواسته میشد، اگر میخواست انجامش دهد، میفرمود: “باشد” و اگر نمیخواست انجامش دهد، سکوت میکرد و هرگز، پاسخ “نه” نمیداد. روزی، بادیه نشینی نزد ایشان آمد و چیزی خواست. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سکوت کرد. دوباره خواست. باز هم سکوت کرد. بار سوم خواست. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با حالت تشر، به او فرمود: “ای اعرابی! هر چه میخواهی، تقاضا کن”.
ما به حال او غبطه خوردیم و گفتیم: الآن، بهشت را تقاضا میکند.
بادیه نشین گفت: مرکبی از تو میخواهم.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: “باشد”.
سپس فرمود: “باز هم بخواه”.
گفت: توشه هم میخواهم.
فرمود: “باشد”.
ما از این درخواستها تعجب کردیم. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: “چه قدر فرق است میان درخواست این بادیه نشین و درخواست آن پیر زن بنی اسرائیل! “.
آن گاه فرمود: ” موسی (علیهالسّلام) فرمان یافت که از دریا بگذرد؛ پس چون به دریا رسید، مرکبها را هی زدند؛ اما آنها باز میگشتند و از رفتن امتناع میکردند. موسی (علیهالسّلام) گفت: پروردگارا مرا چه شده است؟ بدو فرمود: “تو نزدیک قبر یوسف هستی. استخوانهای او را هم با خودت ببر”.
اما قبر با زمین، یکسان شده بود و موسی (علیهالسّلام) نمیدانست کجاست. گفتند: اگر کسی باشد که جای قبر را بداند، آن کس، پیر زنی از بنی اسرائیل است. شاید او بداند که قبر کجاست.
موسی (علیهالسّلام) او را احضار کرد و فرمود: تو میدانی قبر یوسف کجاست؟
گفت: آری.
فرمود: آن را نشانم بده.
گفت: نه به خدا، مگر آن که آن چه از تو میخواهم، به من بدهی.
فرمود: باشد.
گفت: از تو میخواهم که در بهشت، با تو در یک درجه باشم.
فرمود: (فقط) بهشت را بخواه.
گفت: نه. فقط با تو باشم.
موسی (علیهالسّلام) سعی داشت او را از نظرش منصرف کند که خداوند تبارک و تعالی به او وحی فرمود که: “هر چه میخواهد، به او عطا کن؛ زیرا از (درجه) تو، چیزی کم نخواهد کرد”. موسی (علیهالسّلام) به آن پیرزن، قول داد و او جای قبر را نشانش داد و موسی استخوانها را بیرون آورد و از دریا گذشت».[16]
منبع: ویکی فقه
[1] فیض کاشانی، ملا محسن، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، بی تا، ج۲، ص۲۹۲.
[2] معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴، ج۶، ص۱۹۶.
[4] طوسی، محمد بن حسن، امالی طوسی، ص۶. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۷، ص۲۸.
[5] سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر، ج۱، ص۲۹۰۴. متقی هندی، علاء الدین علی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج۲، ص۱۰۲. راوندی، قطب الدین، الدعوات، قم، مدرسه امام مهدی عجّلاللهفرجهالشریف، ۱۴۰۷، ص۳۰.قضاعی، محمد ابن سلامه، مسند الشهاب، ج۱، ص۴۰۲.
[6] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک، ج۲، ص۵۸۶.
[7] سجستانی، ابن الاشعث، سنن ابی داوود، تحقیق سعید محمد اللحام، دار الفکر، چاپ اول، ۱۹۹۰، ج۱، ص۳۳۴.
[8] دیلمی، حسن بن ابی الحسن، ارشاد القلوب، ج۱، ص۲۹۳.
[9] سید بن طاوس، علی بن موسی، اقبال الاعمال، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۷ش، ص۲۰.
[10] قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم، جزائری، چاپ سوم، ۱۴۰۴، ج۲، ص۷۵.
[11] صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، تحقیق حبیب الرحمن الاعظمی، بی جا، بی تا، ج۲، ص۲۷۴.
[12] احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۴، ص۳۹۴.
[13] احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۱۰۱.
[14] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص457.
[15] شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۷، ص۲۵.
[16] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص155. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الاوسط، ج۷، ص۳۷۴.