لوگو بنیاد صحیفه

شروح صحیفه

کتاب شناسی صحیفه

 متون صحیفه سجادیه

متن و ترجمه صحیفه سجادیه

صحيفه سجاديه (ترجمه خانم فاطمه احمدی)  

آموزه‌ های مهدوی

تدریس‌ها

صحیفه سجادیه

شرح صحیفه

Search
امام زین‌العابدین، امام سجاد، امکان مشاهده خداوند، حسین انصاریان، خداشناسى، خداشناسی در صحیفه سجادیه، دعاهای امام سجاد، رؤيت خدا، راسخان در علم، شرح صحیفه سجادیه، شیخ حسین انصاریان، صحیفه‌پژوهی، متشابهات‌، محكمات، محكمات و متشابهات‌، معارف صحیفه سجادیه

شرح استاد انصاریان بر دعای یکم صحیفه سجادیه: فراز 2، امکان مشاهده و دیدن خداوند

متن دعا: الَّذِي قَصُرَتْ عَنْ رُؤْيَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِينَ، وَ عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِينَ.

ترجمه:

دیدۀ بینندگان از دیدنش کوتاه و گمان وصف‌کنندگان از ستودنش، ناتوان است.

ديده قاصر و فهم عاجز

مى‌دانيم كه رؤيت، رو به رو شدن چشم با شى‌ء است، آنهم با شرايط معيّن.

آنچه قابل رؤيت است، جسم و عنصر محدود به زمان و مكان و آراسته به ديگر شرايط مادّى است. در صورت فقد شرايط، مشروط هم كه عبارت از رؤيت باشد از دايره تحقّق بيرون خواهد بود.

از طرفى اين معنا بر همه كس روشن است كه اعضا و جوارح ما در افعال و حركات، مقيّد به قيود و محدود به حدودند. قدرت بدن يا قوّت روح يا مسأله زبان و يا نيروى شنوايى و يا بينايى و نيز قوّت فكر و قدرت عقل، همه و همه محدود و داراى اندازه معيّن و خلاصه داراى آغاز و انجام و عرصه خاصّى است.

از جهتى قدرت چشم و رؤيت آن بسيار محدود است، تا جايى كه مى‌دانيم اكثر مخلوقات، حتّى بعضى از آنها كه مادّى هستند از دسترس رؤيت و تماشاى او خارجند.

نفس، روح، جنّ، ملائكه، هوا، درد، نترون، الكترون، انواعى از ميكرب‌ها و ويروس‌ها و … در عين اين كه موجودند و عقلاى تاريخ به وجود آنها يقين دارند، قابل رؤيت نيستند.

و از جهتى حضرت حقّ كه شبيه چيزى در اين دار وجود نيست و وجود مقدّسش در ذات و اسما و صفات بى نهايت در بى‌نهايت است، ما فوق همه چيز و خارج از شرايط رؤيت است.

بنابراين چشم از هر جهت محدود و وجود محبوب از هر حيث نامحدود، پس رؤيت او با ديده سر تا ابد غير ميسور است.

به چند روايت مهم در اين زمينه دقّت كنيد:

عاصم بن حميد مى‌گويد:

نظر حضرت صادق (عليه السلام) را درباره طايفه‌اى از اهل سنّت كه قائل به رؤيت حضرت او، حدّاقل در فرداى قيامتند خواستم، حضرت فرمود:

خورشيد (كه حرارت خارجى اش تقريباً بيست ميليون درجه است و پاره‌اى از شعله هايش تا شانزده هزار كيلومتر ارتفاع دارد) جزئى از هفتاد جزء نور كرسى است و كرسى جزئى از هفتاد جزء نور عرش است و عرش جزئى از هفتاد جزء نور حجاب است و حجاب جزئى از هفتاد جزء نور پرده است؛ اگر اين طايفه در گفتار خود راستگويند، بگو يك بار ديده خود را در حالى كه ابر نباشد، از نور خورشيد پر كنند!! «1»

عبداللَّه بن سنان از امام صادق عليه‌السلام روايت مى‌كند:

خداوند، بزرگ و بلند مرتبه است؛ بندگان از وصفش عاجزند و راه به كنه عظمتش ندارند. ديده‌ها او را درك نمى‌كنند، ولى حضرت او مدرك ديده‌هاست. جنابش لطيف و خبير است. به كيفيّت و مكان و زمان وصف نمى‌شود. چگونه به مسأله كيفيّت وصفش كنم كه كيفيّت را او لباسى هستى ‌پوشاند تا كيفيّت شد؛كيف را به آنچه او كيفيّت داد شناختم! يا چگونه به محل توصيفش كنم و حال اين كه او خالق محلّ است تا محل، محل شد و من محل را به محلّيّت دادن او شناختم! يا به چه صورت حضرتش را به جهت وصف نمايم و به حيثيّت تعريف كنم، در حالى كه حيث را او حيثيّت داد و من با حيثيّت بخشى به حيث از جانب او حيث را شناختم! او داخل هر مكان است و خارج از هر چيزى؛ ديده‌ها از ديدنش عاجزند و او ديده‌ها را مى‌بيند؛ خدايى جز او نيست كه او علىّ و عظيم است و لطيف و خبير. «2»

 

محكمات و متشابهات‌

كج فهمى بعضى از علماى اهل سنّت نسبت به آيات قرآن و نقل رواياتى درباب رؤيت در بعضى از كتب آنان- كه اگر به ميزان واقعى سنجش، حديث سنجيده شود معلوم مى‌گردد كه آن روايات ساختگى و قلّابى است- باعث شده مسأله رؤيت با چشم سر، البتّه در فرداى قيامت نه در دنيا، مطرح شود و جزء عقايد آنان در آيد، ولى ائمّه معصومين (عليهم السلام) كه كشتى نجات و يكى از دو ثقلى هستند كه رسول الهى صلى الله عليه وآله از خود به يادگار گذاشت، در برابر اين عقيده با تكيه بر آيات قرآن و دلايلى حكيمانه ايستادگى كردند و هر گونه رؤيت با چشم سر، را چه در دنيا و چه در قيامت نفى نمودند و با براهين بسيار متقن، آن روايات را از مرحله اعتبار و ارزش انداختند و تأويل نمودن آياتى را كه ظاهرش دلالت بر رؤيت دارد، آن چنان كه خدا به آنان اجازه داده بود تعليم ياران صديق خود نمودند و در اين زمينه فرهنگى غنى، از خود به پاسدارى از حقايق الهيّه به جا گذاشتند.

﴿هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌمُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌفَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُإِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْعِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلّا أُولُوا الْأَلْبَابِ﴾ «3»

اوست كه اين كتاب را بر تو نازل كرد كه بخشى از آن كتاب، آيات محكم است [كه داراى كلماتى صريح و مفاهيمى روشن است‌] آنها اصل و اساس كتاب‌اند و بخشى ديگر آيات متشابه است [كه كلماتش غير صريح و معانى‌اش مختلف و گوناگون است و جز به وسيله آيات محكم و روايات استوار تفسير نمى‌شود] ولى كسانى كه در قلوبشان انحراف [از هدايت الهى‌] است براى فتنه‌انگيزى و طلب تفسيرِ [نادرست و به ترديد انداختن مردم و گمراه كردن آنان‌] از آيات متشابهش پيروى مى‌كنند و حال آن كه تفسير واقعى و حقيقى آنها را جز خدا نمى‌داند. و استواران در دانش [و چيره‌دستان در بينش‌] مى‌گويند: ما به آن ايمان آورديم، همه [چه محكم، چه متشابه‌] از سوى پروردگار ماست. و [اين حقيقت را] جز صاحبان خرد متذكّر نمى‌ شوند.

 

آيات متشابه‌

از آيات زير و نمونه آنها، به اسم آيات متشابه، نام مى‌برند:

﴿يَدُ اللّهِ فَوْقَ أيْديهِمْ﴾ «4»

قدرت خدا بالاتر از همه قدرت‌هاست.

﴿الرَّحْمَانُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَىٰ﴾ «5»

[خداى‌] رحمان بر تخت فرمانروايى و تدبير امور آفرينش چيره و مسلّط است.

﴿إلى رَبِّها ناظِرَةٌ﴾ «6»

[با ديده دل‌] به پروردگارش نظر مى‌كند.

﴿وَجاءَ رَبُّكَ﴾ «7»

و [فرمان‌] پروردگارت برسد.

﴿إنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ﴾ «8»

زيرا اينان ديداركنندگان [پاداش و مقام قرب‌] پروردگار خويش‌اند.

آرى، آيات بالا و نمونه آنها در قرآن كريم تأويلاتى دارند كه آن تأويلات در نهايت، هماهنگ با مفاهيم و معانى محكمات است؛ و اين نوع تأويل، قدرتش در اختيار راسخان در علم است و بدون شك راسخان در علم به دليل آيات قرآن، پيامبر(صلى الله عليه و آله) و اهل بيت (عليهم السلام) و خوشه چينان از خرمنِ معرفتِ آنانند.

 

راسخان در علم‌

تفسير با عظمت «نور الثّقلين» نزديك به بيست و پنج روايت بسيار مهم،از جوامع حديث نقل مى‌كند و نيز نمونه اين روايات در «تفسير الميزان» آمده است كه منظور از راسخان در علم، پيامبر وائمّه طاهرين (عليهم السلام) هستند. «9»

امير المؤمنين (عليه السلام) در «نهج البلاغه» مى‌فرمايد:

أيْنَ الَّذينَ زَعَمُوا أنَّهُمُ الرّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ دُونَنا كِذْباً وَبَغْياًعَلَيْنا، أنْ رَفَعَنَا اللَّهُ وَوَضَعَهُمْ، وَاعْطانا وَحَرَمَهُمْ،وَأدْخَلَنا وَأخْرَجَهُمْ. «10»

كجايند آنان كه گمان دارند راسخون در دانشند و ما نيستيم؟ اين گمان را با كذب و ستم بر ما، بر خود روا داشتند، از آن رو كه خداوند ما را رفعت داد و آنان را پست كرد و دانش را به ما بخشيد و از آنان منع كرد و ما را در حريم رحمت وارد و آنان را خارج كرد.

روى اين حساب دانشمندانى كه از اهل سنّت و جماعت با تكيه بر ظاهر آيات و پاره‌اى از روايات، ادّعاى رؤيت حق را در قيامت يا در دنيا دارند، در ادّعايشان اشتباه كارند و مدّعايشان با محكمات قرآن كه مفسّر متشابهات است و با تأويلات رسول خدا و ائمّه طاهرين (عليهم السلام) قابل تطبيق نيست.

 

رؤيت خدا به چشم دل‌

در صورتى كه ظاهر به آداب شريعت آراسته شود و باطن، به نور معرفت واخلاق حسنه و ايمان كامل منوّر گردد، چشم دل براى حقايق باز مى‌گردد و هر قلبى به تناسب قدرت و قوّتش به تماشاى جلال و جمال و عظمت و جبروت موفّق مى‌شود.

تعبير ديگر رؤيت، يقين است؛ يعنى انسان به جايى مى‌رسد كه درِ هرگونه شكّ و شبهه و ريب و ترديدى به روى دل، بسته خواهد شد و قلب نسبت به حقيقت به مرحله‌اى مى‌رسد، آن گونه كه چشم سر، اشيا و عناصر را مى‌بيند.

در اين زمينه به دو روايت زير كه در كتاب با عظمت «التوحيد» آمده، توجّه كنيد:

عَنْ عَبْدِاللّهِ بْنِ سِنانٍ، عَنْ أبيهِ، قالَ: حَضَرْتُ أباجَعْفَرٍ (عليه السلام) فَدَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنَ الْخَوارِجِ فَقَالَ لَهُ: ياأبا جَعْفَرٍ أىَّ شَىْ‌ءٍ تَعْبُدُ؟ قال: اللّهَ، قالَ: رَأَيْتَهُ؟ قالَ:لَمْ تَرَهُ الْعُيُونُ بِمُشاهَدَةِ الْعِيانِ، وَلكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقائِقِ الْإيمانِ، لايُعرَفُ بِالْقِياسِ، وَلايُدْرَكُ بِالْحَواسِّ، ولايُشَبَّهُ بِالنّاسِ، مَوصُوْفٌ بِالْآياتِ، مَعْرُوفٌ بِالْعَلاماتِ، لايَجُورُفِى‌ حُكْمِهِ ذلِكَ اللّهُ لاإِلهَ إلّا هُوَ. قالَ: فَخَرَجَ الرَّجُلُ و هُوَيَقولُ: اللّهُ أعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ. «11»

عبداللّه بن سنان از پدرش حكايت مى‌كند: به محضر مقدّس حضرت باقر(عليه السلام) مشرّف شدم، مردى از خوارج بر آن جناب وارد شد و عرضه داشت: چه چيزى را عبادت مى‌كنى؟ حضرت فرمود: خدا را؛ گفت: او را ديده‌اى؟ امام پاسخ داد؛ ديده‌هاى سر او را نمى‌بيند؛ ديدار او از طريق قلب ميسّر است، آنهم قلبى كه به واقعيّات و حقايق ايمانى آراسته باشد. وجود مقدّس او با قياس به موجودات و قدرت حواسّ و تشبيه جنابش به ناس شناخته نمى‌شود؛ به آثار و نشانه‌هاى وصف شده؛ به علاماتى كه در پهنه آفرينش است و به بساطى كه از آن تعبير به گردونه خلقت مى‌كنند، شناخته شده؛ او درحكومتش جائر نيست؛ آرى، خدائى كه جز او خدائى وجود ندارد اوست.

خارجى در حالى كه از خانه حضرت خارج مى‌شد، زبانش به اين آيه گويابود:

﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ﴾ «12»

خدا داناتر است كه مقام رسالت را در كجا قرار دهد.

عن أبى عَبْدِ اللّهِ (عليه السلام) قالَ: جاءَ حِبْرٌ إلى أميرِالْمُؤْمِنينَ (عليه السلام) فَقالَ: يا أميرَالْمُؤْمِنينَ! هَلْ رَأَيْتَ رَبَّكَ حَينَ عَبَدْتَهُ؟ فَقالَ: وَيْلَكَ ما كُنْتُ اعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ. قالَ: وَكَيْفُ رَأَيْتَهُ؟ قالَ: وَيْلَكَ لاتُدْرِكُهُ الْعُيُونُ فىمُشاهَدَةِ الْابْصَارِ، وَلكِنْ رَأَتْهُا لْقُلُوبُ بِحَقائِقِ الْإيمانِ.﴾ «13»

امام صادق (عليه السلام) مى‌فرمايد: دانشمندى از بزرگان يهود خدمت حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) عرض كرد: خدايت را به وقت عبادت ديده‌اى؟ فرمود: واى برتو! خدايى را كه نديدم عبادت نكردم. پرسيد: چگونه او را ديدى؟ فرمود: چه خيال كردى؟ حضرت او با چشم سر ديده نمى‌شود؛ اين قلب صاف و پاك است كه با قدرت حقايق ايمانيّه وجود مقدّس او را مشاهده مى‌كند.

به اين نكته ظريف نيز بايد توجّه داشت كه هر قلبى را در توجّه به حضرت او و درك حقايق ايمانى، ظرفيّتى است كه برابر آن ظرفيّت، قبول كننده نورِجمال است؛ چنانچه بيش از قدرت قلب طلب شود، به آن طلب پاسخ ندهند كه پاسخ به طلبِ خارج از توان و قوّت قلب، مساوى به باد رفتن هستى است، چنانكه «تفسير الميزان» درآيه 143 سوره مباركه اعراف، به اين معنا به طور صريح اشاره كرده است. «14»

 

منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر استاد انصاریان

______________________________

(1)- التوحيد، شيخ صدوق: 108، حديث 3.

(2)- الكافى: 1/ 103، حديث 12؛ التوحيد، شيخ صدوق: 115، حديث 14.

(3)- آل عمران (3): 7.

(4)- فتح (48): 10.

(5)- طه (20): 5.

(6)- قيامت (75): 23.

(7)- فجر (89): 22.

(8)- هود (11): 29.

(9)- تفسير نور الثقلين: 1/ 315، ذيل آيه 7 آل عمران؛ تفسيرالميزان: 3/ 69، ذيل آيه 7 آل عمران.

(10)- نهج البلاغه: خطبه 144؛ نور الثقلين: 1/ 315، حديث 26.

(11)- الكافى: 1/ 97، حديث 5؛ التوحيد، شيخ صدوق: 108، حديث 5.

(12)- انعام (6): 124.

(13) الكافى: 1/ 97، حديث 6؛ التوحيد، شيخ صدوق: 109، حديث 6.

(14) ترجمه تفسير الميزان: 8/ 329.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تماس با ما
اشتراک در خبرنامه