به گزارش پایگاه اطلاعرسانی بنیاد صحیفه سجادیه، مرحوم آیتالله سید حسن شالی از علمای اهل قزوین بودند که در سال 1385 هجری شمسی وفات یافتند. خاطره زیر درباره نمونهای از کرامات صحیفه سجادیه از ایشان نقل شده است:
در قطار در راه کربلا بودیم، خانم سر برهنهای هم در قطار نشسته بود. قطارهای آنجا کوپه دار نبود، اتاقهای خیلی بزرگ و مستطیل داشت، یک جا قطار ایستاد و یک عده جوانهای غریب بیابانی سوار شدند، وقتی چشمشان به آن خانم افتاد دیگر دنبال صندلی نگشتند و همانجا روبروی آن خانم نشستند و بنا کردند به خواندن «انت الورد» (تو گلی) که اشعاری عاشقانه است. یک آشیخی هم نزدیک آنها نشسته بود، به او اشاره کردم که آنها را نهی از منکر کند، او دستی به عمامهاش کشید، یعنی همین که به عمامه من کاری ندارند برایم کفایت میکند. اشاره کردم که با هم به وعظ بپردازیم، فهماند که سنگین باشم و سرجایم بشینم. خواهش کردم که راضی شد جایش را به من بدهد لذا سر جایش نشستم، در کنار آنها شروع کردم به خواندن. آنها «انت الورد» میخواندند من هم شروع کردم به «صحیفه سجادیه» خواندن. خلاصه با صدای بلند بر آوازشان غلبه کردم، همگی ساکت و آرام شدند و به یکدیگر اشاره کردند گوش کنید ببینید این سید چه میخواند. کمکم مشخص شد منقلب شدهاند عشق دیگری بر سرشان آمده بود، حتی اشک از دیدگانشان جاری شد و به زبان آمدند. گفتند این کلمات از کیست؟ گفتم سیدالساجدین علیهالسلام. به هم گفتند خاک بر سر ما در بیابان تشنهلب می گردیم و آب همراه است. گفتند این صحیفه را به ما بده، شما میتوانید چنین کتابی را بدست بیاورید ولی ما نمیتوانیم. ابتدا گفتم نه چون میخواستم ببینم چقدر شیفته کتاب شدهاند. دیدم نه خیلی علاقمند به کلمات صحیفه سجادیه شدهاند. خلاصه آنقدر اصرار کردند که صحیفه را به آنها هدیه کردم.