تقریباً تمامیفرق اسلامی بر این باورند که یکی از شرایط لازم برای تصدی مقام امامت و جانشینی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آن است که میبایست امام همچون رسول گرامی، از علم و آگاهی سرشاری، برای ارشاد و راهنمایی مردم و تفسیر وتبیین صحیح از دین و اداره و تدبیر حکومت وجامعه، برخوردار باشد. اما اینکه حقیقت و کیفیت این علم چیست و چگونه است؟ و از چه منبع و مصدری سرچشمه میگیرد؟ و از چه ابعاد و گسترهای برخوردار است؟ مطالب و دیدگاهها متفاوت بوده و بین متکلمان اسلامیاختلاف است.
خدادادی بودن علم امام
به طور کلی شیعه بر این اعتقاد است که این علم خدادادی و غیبی است و از راه تعقل و تفکر و تعلم عادی حاصل نمیشود؛ بلکه به شیوة غیبی و رمزی و از ناحیة پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به امام اول و توسط او به سایر امامان منتقل شده، یا آن که از طریق الهامات غیبی و الهی به دست میآید و یا از راه رؤیای صادق برای آنها حاصل میشود. این علم باید علمیمعصومانه و مصون از هر گونه خطا و اشتباه باشد تا بتواند حقیقت دین و پیام وحی را برای مردم تبیین و تفسیر نماید.[1]
به اعتقاد علمای امامیه، امام نه تنها باید صاحب علم باشد بلکه میبایست نسبت به همه مردم اعلم باشد، بگونهای که در همه موارد و اموری که مردم جامعه اسلامیبرای عمل به شریعت و احکام الهی به آن نیازمندند، داناتر باشد؛ نسبت به همه معارف و دانشهایی که در هدایت و سعادت بشر و ارتقاء و تکامل آنها مورد نیاز است؛ آگاهتر از دیگران باشد.[2]
علم امام نزد علمای اهل سنت
چنانکه پیش از این بیان شد اکثر علمای امامیه و اهل تسنن اعم از اشاعره و معتزله، یکی از ویژگیها و شرایط مهم امام و خلیفه بعد از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را داشتن علم و آگاهی لازم به امور دینی و شرعی میدانند. در ذیل به دیدگاه برخی از متکلمان شیعی و سنی اشاره میشود :
دیدگاه باقلانی
قاضی ابوبکر باقلانی (متوفی ۴۰۳ ه ق) از متکلمان برجسته اشاعره در خصوص احراز منصب خلافت سه شرط را معتبر میداند که یکی از آنها علم و آگاهی در حد یک قاضی میداند. «منها ان یکون من العلم بمنزلة من یصلح ان یکون قاضیاً من القضاة المسلمین»[3]
دیدگاه قاضی عبد الجبار
قاضی القضات عبد الجبار همدانی (متوفی ۴۱۵ ه. ق) از دانشمندان بزرگ معتزله نیز یه شرط عمدة، «علم»، «عدالت و پارسایی» و «شجاعت» را برای امام معتبر میداند و در خصوص علم مینویسد: «… یجب ان یکون مبرزاً فی العلم…» امام میبایست علمش شاخص و بارز و در حد اجتهاد باشد، بهاندازهای که که بتواند به اقوال علما مراجعه و قول ضعیف را از قوی تشخیص بدهد.[4]
دیگر علمای اهل سنت، همچون غزالی،[5] ابن خلدون،[6] و قاضی عضد الدین ایجی[7] و… دیدگاههایی مشابه نظر فوق دارند.
علم امام نزد علمای امامیه
علمای امامیه نیز علم را یکی از شرائط امامت دانستهاند.
دیدگاه سید مرتضی
سید مرتضی (متوفی۴۳۶ ه ق) میگوید : امام باید به تمام مسائل و احکام شریعت و ابعاد سیاسی و تدبیر امور، اعلم باشد.[8]
دیدگاه شیخ طوسی
شیخ الطائفه محمد بن الحسن طوسی (متوفی ۴۶۰) در ضمن شماردن هفت شرط برای تصدی مقام امامت در مورد علم امام مینویسد: «سومین صفت برای امام علم امام است، به تمام مسائل و امور؛ یعنی به حکم عقل امام باید به تمام آنچه درباره امامت به او واگذار شده، عالم باشد. از قبیل علم امام به حکومت داری و امورسیاسی و دانستن مصالح و مفاسد اموری که مربوط به مردم است. همچنین امام باید عالم به تمام مسائل شریعت و دین باشد، چون حکم امام باید مطابق با دستورات شریعت باشد.»[9]
دیدگاه دیگر علمای شیعه
همچنین خواجه نصیر الدین طوسی،[10] علامه حلی،[11] محقق حلی[12] و ابن میثم بحرانی[13] و… از علمای برجسته امامیه همگی بر اعلم بودن امام تاکید میکنند.
دلایل ضرورت علم امام
متکلمین و دانشمندان علوم اسلامیبرای ضرورت علم امام ادله فراوانی آوردهاند که ما به برخی از آنها اشاره میکنیم:
لازمه هدایت و رهبری
به طور کلی همان ادلهای که ضرورت وجود امام را واجب کرده همان ادله ضرورت علم امام را ثابت خواهد کرد؛ چرا که افراد جامعه برای نیل به سعادت و هدایت و رفع نیازهای مادی و معنوی خویش محتاج رهبر و پیشوا میباشند؛ حتماً لازم و ضروری است که این امام، نسبت به افراد دیگر جامعه خویش، اعلم و آگاهتر به همه امور ومسائل و نیازهای دینی و دنیوی مردم باشد؛ تا آنها را به صراط حق رهنمون و از خطا و انحراف برحذر دارد.
امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام در مورد شان و جایگاه این مقام امام میفرماید: راز پیامبر به آنها سپرده شده است، و هر کس که آنان را پناه گیرد به حق راه برده است. آنان مخزن علم پیامبرند و احکام شریعت او را بیانگرند. قرآن و سنت نزد آنان در امان است؛ چون کوه برافراشته، دین را نگهبانند، پشت اسلام بدانها راست و ثابت پا بر جاست.[14]
مرحوم [[طبرسی نوری]] میگوید: در تعریف امامت که همه علمای عامه و خاصه بر آن اتفاق نظر دارند گفته شده : «الامامة نیابة من الله تعالی و رسوله فی اقامة الدین و حفظ الحوزة بحیث یجب اتباعه علی کافة الامة» پُر واضح است که امام و خلیفه جاهل، هرگز نمیتواند اقامه دین کند و به آنچه مردم به آن احتیاج دارند، فراهم آورد؛ زیرا که دین و شرع عبارت است از ما جاء به النبی صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از انشائات توقیفیه و اخبار تعبدیه، اعم از اصول اعتقادی و فروع و احکام عملیه؛ حال جهل به یکی از این موارد، با اقامه شرع رسول، منافات خواهد داشت و بلکه تضیع و انهدام دین الهی است.[15]
محقق طوسی، این دلیل را به این صورت آورده است که : «امام باید عالم به تمام موازین شرع باشد؛ چرا که امام حافظ شرع است و اگر عالم به تمام مسائل و احکام نباشد، نمیتواند حافظ واقعی آن باشد؛ زیرا در صورت جهل امکان اخلال به بعضی از موازین شرع، یا ترک برخی مصالح وجود دارد.»[16]
بنابر این به حکم عقل و وجدان آنکه متولی امری به این بزرگی است و سعادت دنیا و آخرت مردم به او منوط است، ضروری است که نسبت به این امور اعلم باشد.
شایستگی و علم
اصولاً امامت به مفهوم صحیح و مسؤلیتهای آن، چه از دیدگاه عقل و چه از نظر اسلام، بدون علم، نه امکان پذیر است و نه قابل قبول و شایستة جامعه اسلامی؛ در جایی که قرآن و احادیث، احراز مسؤلیتهای اجرائی و اجتماعی و هر نوع ارتقاع را مشروط به علم میداند،از باب نمونه پیامبر گرامی(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: کسی که کار گزاری را بر مسلمانان بگمارد در حالی که میداند در میان آنان کسی هست که از بر گزیده وی شایسته تر و عالمتر به کتاب خدا و سنت رسول است، او به خدا و رسولش و همه مسلمانان خیانت کرده است.[17] و جهل وجاهل را نکوهش کرده، چگونه میتواند در لزوم عالم و عالمتر بودن امام تردید به خود راه داد و امامت بدون علم را قابل قبول دانست؟ بی شک هم بر اساس حکم عقل که تقدیم غیر اعلم بر اعلم را قبیح میداند و هم بر اساس مفاد آیات قرآن امامت جاهل بر عالم و عالم بر عالمتر، امری مردود و غیر قابل قبول است. «افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی»[18] آیا آن کسی که به حق هدایت میکند، شایسته پیروی (امامت) است یا آن کس که نمیتواند راه به جایی ببرد، مگر خود هدایت شود.
همچنین در جایی دیگر میفرماید: «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون»[19] آیا آنها که بهرهمند از علمند با آنها که فاقد علمند یکسانند.
اغراء به جهل
امام، اولو الامر و واجب الطاعه است و متابعت از تمام فرامین و دستوراتش ضروری واجب است. حال آیا الزام مردم به پیروی از امامیکه فاقد علم است و نیز الزام عالم بر اطاعت از کسی که علم ندارد یا علمش پایینتر از عالم است، اغراء به جهل و فریب دادن دیگران در جهت پیروی از رفتار جاهلانه محسوب میشود.[20]
لزوم دور و تسلسل
اگر آن امام و خلیفه که مدعی نیابت از خدا و رسول است، به کثیری از احکام، جاهل باشد، هر آینه در هدایت یافتن به دین خدا و فهمیدن غوامض مسائل شریعتِ سید انبیاء، محتاج به امام دیگری خواهد بود. سپس نقل کلام میکنیم به سوی آن امام دیگر، اگر اعلم باشد از ماسوی خود، فهو المطلوب و اگر محتاج به دیگری باشد که همان شخص اول باشد، دور لازم میآید و اگر غیر او باشد، نقل کلام از او میکنیم و هکذا فیتسلسل و هر دو باطل است فثبت المطلوب که شرط بودن اعلمیت امام است.[21]
صلاحیت پیام رسانی
اگر امام نسبت به همه امور یا پارهای از آن بی اطلاع باشد، صلاحیت آن را نخواهد داشت که پیام رسان رسول و قائم او و حجت خدا بر همة عالم باشد، حجتی که در برابر مذاهب پیروان مذاهب و ادیان و صاحبانافکار واندیشههای منحرف و باطل بتوان به او احتجاج کرد و چگونه خداوند به کسی که جاهل است و غیر فقیه و بی اطلاع، بر بندگان خویش احتجاج کند؟[22]
بنابراین از آنجا که امامت برای امت، امری لازم و اجتناب ناپذیراست، لذا ضروری است که آن امام، دارای علم سرشار و جوشیده ازچشمة علم الهی باشد و نسبت به تمام اموری که مربوط به سعادت ومصالح دین و دنیای مردم است، اعلم و آگاهتر از همه باشد.
منبع: ویکی شیعه
[1] حسن یوسفیان، دانشنامه امام علی (علیهالسّلام)، ج۳، ص۳۴۶-۳۵۲. انتشارات پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی، چاپ اول تهران : ۱۳۸۰.
[2] محمد حسین مظفر، الشیعه و الامامة، منشورات المطبة الحیدریه، چاپ دوم، ۱۳۷۰ ه ق.
[3] اقلانی، محمد، قاضی ابو بکر، تمهید الاوائل و تلخیص الدلائل، ص۴۷۱، مؤسسة الکتاب الثقافیه، چاپ دوم، بیروت ۱۴۱۴
[4] معتزلی، عبد الجبار، شرح الصول الخمسه، ص۷۵۲، مکتبة وهبه، قاهره ۱۳۸۴ ه. ق.
[5] غزالی، امام محمد، احیاء العلوم، ج۲، ص۱۴۱.
[6] ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ص۱۹۳، دار القلم، چاپ اول، بیروت ۱۹۷۸ م
[7] ايجى، مير سيد شريف، المواقف، ج۳، ص۵۸۵-۵۸۶، دار الجیل، چاپ اول، بیروت ۱۴۱۷.
[8] شریف مرتضی، علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۲۹، تحقیق سید احمد حسینی، مؤسسه نشر اسلامی، قم ۱۴۱۱ ه. ق.
[9] طوسی، محمد بن الحسن، الاقتصاد الی الطریق الرشاد، ص، ۱۹۲، منشورات مکتبة چهل ستون، طهران ۱۴۰۰ ه. ق.
[10] طوسی، نصیرالدین، رسالة الامامة، ص۴۲۹-۴۳۱ از تلخیص المحصل، دارالاضواء، چاپ دوم، بیروت ۱۴۰۵ ه. ق.
[11] حلی، حسن بن یوسف، نهج المسترشدین، ص۶۳، مجمع الذخائر الاسلامیه، قم، بی تا.
[12] حلی، ابوالقاسم جعفر بن حسن، المسالک فی اصول الدین، ص۱۹۸، آستان قدس رضوی، چاپ دوم، مشهد ۱۴۲۱.
[13] بحرانی، میثم بن علی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۹، مکتبة آیة الله مرعشی نجفی، قم ۱۴۰۶.
[14] نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه ۲، ص۴۷، منشورات دار الهجرة.
[15] طبرسی، اسماعیل، طبرسی کفایة الموحدین، ج۲، ص۲۱۲، منشورات دار الهجرة.
[16] طوسی، محمد بن حسن، الاقتصاد، ص۱۹۳، منشورات دار الهجرة.
[17] کنزالعمال، ج۶، ۱۹.
[18] یونس/سوره۱۰، آیه۳۵.
[19] زمر/سوره۳۹، آیه۹
[20] جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی، ص۲۰۵، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها، چاپ چهارم، ۱۳۶۹.
[21] طبرسی، اسماعیل، طبرسی، کفایة الموحدین، ج۲، ص۲۱۴.
[22] مظفر، محمد حسین، علم الامام، ص۲۴